دانلود رماندانلود رمان ایرانیدانلود رمان بزرگسالدانلود رمان تخیلیدانلود رمان عاشقانهدانلود رمان هیجانی

دانلود رمان محافظ من از ملی_ر pdf

دانلود رمان محافظ من از ملی_ر pdf بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان محافظ من از ملی_ر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

نونای داستان ما منزویه خجالتیه مادرش و عموش به دلایلی خیلی مراقبشن تا اینکه یه روز اتفاقاتی میفته و متوجه حقایقی میشه متوجه میشه که دنیا اون چیزی که باید باشه نیست همه این داستانا در برابر ورود یه محافظ به زندگیش هیچه انگار، حامی محافظی قوی نترس و خود رای و البته عاشق. به جن و پری اعتقاد داری؟ به اهریمن چطور؟ اصلا میتونی از یه محافظ عاشق بگذری؟

خلاصه رمان محافظ من

دستی اروم روی دهنم قرار گرفت و صدای بمش رو شنیدم که گفت…. اروم و بدون هیچ صدایی بیدار شو جوجه کوچولو. انگار به هر کدوم از پلکام یه وزنه صد کیلویی وصل کرده بودن خودمو بیشتر مچاله کردم و خواستم غر بزنم که بزاره بخوابم اما دستش رو دهنم بود خواب الودو شاکی چشمام و باز کردم و خواستم دستشو پس بزنم که از دیدن تاریکی هوا وحشت کردم… تو اون بیابون برهوت تنها نوری که بود نور ستاره ها و درخشش سنگ داخل جیبم بود در کسری از ثانیه تمام تنم شروع کرد به لرزیدن بازوی اون مرد رو چنگ زدم و با چشمای از حدقه در اومده

نگاش کردم خدایا اون موجودات دوباره اومده بودند…. اون مرد تو چشمام نگاه کردو خیلی جدی اما اروم زمزمه کرد… حرفایی که میزنم رو خوب گوش کن و سریع و بدون کم و کاست انجامش بده شنیدی؟ با ترس سرم و تکون دادم که اروم دستشو از روی دهنم برداشت و از پشت تپه ایی که بودیم سرکی کشید و اونورش رو نگاه کرد دوباره صدای نفس نفس و خرناس اون موجودات میومد و من داشتم از ترس سکته می کردم…. بازوم که تو پنجه هاش اسیر شد کمی به خودم مسلط شدم نمیدونم چرا اصلا حس خوبی نداشتم و انگار یکی درونم می گفت

نقشه احمقانه ای تو سر این مرد هست…. صورتشو تو نزدیکترین نقطه از صورتم نگه داشت و با همون تن بم صداش گفت…. این موجودات روح خوار هستن اهریمن اونارو دنبال تو فرستاده نباید بگیرنت من هواسشون رو پرت میکنم و وقتی گفتم برو تو با تمام توانت تا جایی که نفس داری خلاف جهت باد شروع میکنی به دوئیدن…. کمی مکث کردو دوباره پشت تپه رو نگاه کرد در حالی که من مات و مبهوت خیرش بودم… وقتی دوباره نگام کرد اخمی به چهره وحشت زدم کرد و بازومو فشار کوچیکی دادو گفت… اونا چشم ندارن صداها رو هم خوب نمیشنون اما ترس و بو میکشن…

دانلود رمان محافظ من از ملی_ر pdf بدون دستکاری و سانسور

نوشته های مشابه