دانلود رمان بی تو جهانم خالیست اثر آیدا باقری pdf
دانلود رمان بی تو جهانم خالیست اثر آیدا باقری pdf بدون دستکاری و سانسور
دانلود رمان بی تو جهانم خالیست از آیدا باقری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
نهال امیرخانی، دانشجویی که برای پرستاری از عمه خانوم وارد عمارت سوت و کور نیکنام ها میشه و بیخبر از اومدن سرگرد امیرحافظ نیکنام، اونجا ساکن میشه تا جایی که نتیجه ی این بیخبری، میشه اولین سوتیِ نهال، تو اولین دیدارش با این جناب سرگرد بداخلاق و همیشه طلبکار باید دید چه اتفاقی میوفته و آیا عمه خانوم، به همین راحتی دختری مثل نهال رو ول میکنه؟
خلاصه رمان بی تو جهانم خالیست
به صندلی ماشین تکیه زدم. سعی کردم با بستن چشمام کمی خودم رو آروم کنم و به این فکر کنم که چطوریباید این اتفاق رو جوری جمع و جور کنم که بابا از دادن ماشین بهم توبه نکنه. که البته اگه می کرد هم واقعا داشت، و من چطور تونسته بودم اینطور با بی دقتی کار رو خراب کنم؟ _اینطوری با من حرف نزن! با صدای بلند افخم طوری چشامو باز کردم و سیخ سرجام نشستم که کم مونده بود سرم بخوره به سقف ماشین. اما این مهم نبود. مهم ترانه و افخمی بودن که حالا نزدیک تر به ماشین من، روبروی هم ایستاده بودن و ترانه با چشمای پر اشکش به افخم نگاه می کرد. احساس کردم دلم سوخت.
دلم برای عزیزترین دوستم که اینطوری داشت عذاب می کشید، سوخت. _من متاسفم آقای افخم. بابت همه چیز متاسفم. این کافیه براتون؟ کافیه تا غرور شکسته تون ترمیم بشه؟ کارم درست نبود اما، نگرانیم برای ترانه اونقدر زیاد بود که سرآخر مجبور شدم کمی از شیشه رو پایین بکشم تا راحت تر متوجه حرف هاشون بشم. بالاخره باید به نحوی از اتفاقی که افتاده بود، و از احساسات ترانه با خبر می شدم یا نه؟ اون دوست دوران بچگی من بود. می دونستم که بعدا نمیتونم درست و حسابی مجبورش کنم که حرف بزنه و همه چیز رو میریزه تو خودش. من باید می فهمیدم چیشده که افخم
اینطور عصبانی و شکسته به نظر میومد. و همین طور ترانه، که دختر بود و مثل همه ی دخترا تاوان سرکشی دل و احساساتشو می داد که بعد از بیست سال، بالاخره برای یکی لرزیده بودن._تاسف؟ فکر میکنی به خاطر شنیدن این حرف خواستم حرف بزنیم؟ من این روزا آروم و قرار ندارم ترانه. دیوونه میشم وقتی به این فکر می کنم که من انقدر برات ارزش ندارم که بخوای به خاطرم با خانواده ات حرف بزنی و راضیشون کنی. به هم رسیدن که آسون نیست. شاید دلت با آدمی مثل من نیست و حرفای پدرتو قبول داری که حتی یه بار پشتم درنمی آی. چکیدن اشک های ترانه انگار داغی بود روی دل من…