دانلود رمان نقص اثر آسنات pdf
دانلود رمان نقص اثر آسنات pdf pdf بدون سانسور
دانلود رمان نقص از آسنات با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
بهش گفتم این با عشق فرق داره. من عاشقت نیستم.! من معتقدم به تو… که آدم توی این دنیای هچل هف باید لااقل به یک چیزی معتقد باشه… یک تعلق، دست آویز، امید… تو مثل احیای بعد از مرگی. که بعدِ هر تموم شدن با فکر کردن بهت بشه ایستاد… بشه دوباره شروع کرد… گفتم تو حتی خیالت حتی تصور حضورت توی این دنیا هم معجزه میکنه. یک آدم بهم نشون بده که ایمان نیاره به معجزه. من ایمان دارم به تو!
خلاصه رمان نقص
کت و شلوار کرم رنگی که روی تنم نشسته، هیکلم رو خوش فرم تر نشان میده. آرایشی ساده و لایت روی صورتم نشوندم و شال حریرم رو روی سر می کشم و نگاه آخرو به آینه میندازم و با قدم های کوتاه ولی محکم و باوقار، خرامان خرامان به سمت سالن پذیرایی میرم. این پیشنهاد زن دایی ( مادر ایلیا ) بود که من بعد از اینکه مهمان ها در سالن جاگیر شدند وحرف های متفرقه شون تموم شد و وقتی مادر صدام زد به جمعشون بپیوندم. منکر استرسی که دارم نمیشم، چون هر دختری در این شرایط دست و پاش رو گم میکنه حتی تسلط کامل بر روی خودش داشته باشه ، تمام تلاشمو می کنم تا در چهره
ام جز خونسردی و لطافت با کمی چاشنی نازو خجالت دخترانه چیزی مشخص نباشه. به محض گذشتن از راهروی اتاق خواب ها، در دید جمع نشسته روی مبل قرار می گیرم و با صدایی ظریف و بدون لرزش میگم: سلام، خیلی خوش اومدی. لبخند متینی به لب میارم و جلوتر میرم. جمع به احترام من بر می خیزند و اول از همه آقای فرامرزی با رویی گشاده جواب سلامم رو میده: به به عروس گلم… سلام به روی ماهت. همسر آقای فرامرزی که نامش در خاطرم مونده ( جمیله خانوم ) کت و دامن زرشکی رنگی به تن داره. چهره اش معمولیه که با آرایش پیری پوستش کمتر به چشم میاد، خندونه و میشه
گفت مهربانیش تظاهر نیست، دستش رو به سمتم دراز می کنه و منو در آغوش می گیره، نسبتا قدش کوتاهه… سرم رو به سمت پایین می کشه و گونه امو می بوسه: هزار ماشالا به این دختر، مثل یه تیکه جواهره عروسکم. به لبخندم عمق میدم و دستش رو می فشارم و به نشانه ی احترام سرمو به آرومی تکان میدم.لبخند پدر نشون دهنده رضایتش در قبال رفتارمه و دلم رو قرص میکنه، خواهرش نیست و این یعنی لطف خدا در حق من چون اگر بود قطعا زیر ذره بین نگاهش ذوب می شدم. _سلام عرض شد… به سمت صدا می چرخم و می بینمش اصل کاری رو… آقای ساشا فرامرزی اعتراف میکنم صدای گیرایی داره…